در میانه قطعات ولابه لای مزارها،هستد خانواده های شهیدانی که میزبانی شهیدشان جمعشان را به ضیافتی دوباره رسانیده است...




در کنار مزارشهدای گمنام،آنانی که قرآن برسرگرفته ودستهایشان رو به آسمان نشانه رفته است،خود را به خدا سپرده اند ودر این میان چه واسطه ای بهتر از آنکه نمی دانند نامش را هویتش را.اما مزارش واسطه رسانیدن فیض است برایشان.وچه مبارک سحری است،آن سحرگاهی که شهیدان واسطه فیضش باشند...
آن هنگام که خدا را به بزرگی وعظمت شهیدان قسم می دهیم که ببخشد تا رستگار شویم،چشمانمان اشک ریزان رحمتش است ودلهایمان مشتاق بخششش...




نیمه های سحر را که رد می کنیم،سفرهای طعاممان پهن میشود روی مزار ساده شهیدان.لقمه های سحرمان را که بر دهانمان می گذاریم سر مست هستیم وسبکبال از این ضیافتی که خداوند در کنار بهترین بندگانش ارزانیمان کرده است...
وقبل از آنکه اذان به آوای الله اکبر بلند شود،دو رکعت نماز عشق می خوانیم به شکرانه این حضور...
سپیده که از افق سر می زند،شامه هایمان معطر می شود به عطرخوش سدر وکافور بهشتیی که پر کرده است جای جای قطعات شهدارا.اما این عطر اعجاز گونه دل انگیز ، در سحر گاه مبارک 21 ام رمضان،بیش از سحرگاهان دیگر از مزار شهیدان به آسمان بلند می شودو ما را در این اندیشه فرو می برد که چه سری است بین شب شهادت مولا علی،سحرگاه 21 ام شب قدر،شهیدان واین بوی خوش سدر وکافور؟...