روزی که پسرم، علیاصغر(ع) شد

مادر این شهید در ایامی که زمین و آسمان در سوگ سرور و سالار شهیدان نشسته است، خاطرهای را از عاشورای حسینی و روزی که بر تن محمود لباس حضرت علیاصغر (ع) پوشاند، روایت میکند:
***
پ
محمود چند ماهه بود؛ در روز عاشورا لباس حضرت علیاصغر(ع) بر تنش کردم و به مراسم تعزیهخوانی که در شهرری برگزار میشد، رفتیم.
این لباس خیلی به محمود میآمد، مانند تمام مردم ایستاده بودیم و تعزیه نگاه میکردیم؛ تعزیهخوان در نقش امام حسین(ع) روی اسب بود؛ محمود را به آغوش او دادیم، یک لحظه احساس کردم که سر محمود به یک طرف افتاد.
صحنه کربلا و لحظهای که کم سن و سالترین سرباز امام حسین (ع) روی دستهای ایشان قرار گرفت، جلوی چشمهایم آمد.
انگار محمود خودش را برای عاشورایی شدن آماده کرده بود؛ بیتاب و بیتابتر شدم؛ دیگر تحمل نداشتم محمود از من دور باشد، دنبال اسب میدویدم، احساس مادر علیاصغر(ع) به من دست داد؛ همسرم با دیدن این حال من، به سراغ تعزیهخوان رفت و گفت: «بچه را بدهید، مادرش دارد میمیرد».
زیارت نامه شهدا